مثل سازي خامشم بازآ و بنوازم مرا
یادم بمونه امشب زندگی کردممثل سازي خامشم بازآ و بنوازم مرا
معمولا ادم هایی کهگر چه از عشق تو یک ذره پشیمان نیستم
از تو بگذشتم ولی دیگر پریشان نیستم
بسته بودم چشمهایم را به روی غیر تو
دیگر از عشق تو مجنون بیابان نیستم
گرچه عمری از خدا تنها تو را میخواستم
دیگر اکنون از غم تو دست به دامان نیستم
آرزوی با تو بودن در دلم افسرد و مرد
من به سوگت مینشینم گرچه گریان نیستم
هر چه خارم کرده عشقت من حلالت میکنم
خسته ام از جنگ با تو مرد میدان نیستم
شعلههای مهر تو سوزانده جانم را ولی
الوداع نامهربان دیگر فروزان نیستم
و گاهی آنقدر دوستش داری که ماندنش را داشتنش را حتی با دوستت دارم دروغینش میخواهی.
غمت را دوست میدارمبی آنکه بدانی راهی کدام مقصد شدهای سفر کردی.
غمت را دوست میدارمشاید برای با تو بودن دیر باشد
قورباغه ات را قورت بده(بخش 7)بعد تو حادثهای قلب مرا شاد نکرد
مرغ زندانی قلبم را ز حصار قفس آزاد نکرد
من که ویران شدم از درد غم چشمانت
قلب ویران مرا عشق کسی بعد تو آباد نکرد
تو چو شیرینی و سرمست ز طنازی خویش
بعد تو هیچ کسی یاد من عاشق فرهاد نکرد
هانای نسیم صحرا، راهی بزن به رویا
راهی بزن که دیگر، مرده ست شوق فردا
بنگر که آرزویم، افسرده پیش چشمم
بنگر که چون ز حسرت، خون شد دل چو مینا
بنگر که همچو صحرا، تاریک و غم فزایم
نومید و بی فروغم، درمانده تر ز صحرا
ای کاش سنگ بودم، چون صخرههای سنگی
در من اثر نمیکرد، غمهای تلخ دنیا
یا کاش چون تو بودم، من هم خنک نسیمی
آواره خانه بر دوش، در بی کران دنیا
بنگر که بیقرارم، از غصه شکوه دارم
دل خون ز دردهایم، بشکسته ام چو مینا
از من تنها تــــــــــــويي كه به جا مانده اي،،،،
در من تنها تــــــــــــويي كه زنده مانده اي....
نيستي، اما عشــــــقت هنوز چون خون در رگهايـــــم جاريست،،،،
همانقدر گرم، همانقدر حيات بخش....
من به همين خيال سرد تو نيز قانعم،،،،
در من بمان
زندگي كن و جاودانه شو.....
تعداد صفحات : 0